صهيونيسم و ضرورت تشكيل دولت اسراييل


::::antidevill::::

در ميان كشورهای غير اروپايی رابطه‌ی ايران و يهوديت دارای تاريخ نسبتا طولانی و پيچيده‌ای‌ست‌. درباره‌ی تاريخ يهود و يهوديان در ايران كتاب‌های با ارزشی به رشته‌ی تحرير درآمده‌، كه متاسفانه هيچ‌گاه در سطح گسترده‌ی اجتماعی مورد بحث و كنكاش قرار نگرفته است‌.

در سال 1369 كتابی تحت عنوان "‌ايرانيان يهودي" توسط آقای علی اصغر مصطفوی - ايرانی كليمی و عضو جامعه كليميان ايران - با همكاری دخترش آتوسا به رشته‌ی تحرير در آمده‌، كه دارای مدارك و شواهد تاريخی ارزش‌مند و غير قابل انكاری‌ست‌، كه صحت آن‌ها در ديگر منابع تاريخی مشاهده می‌شود‌. اشكال اساسی اين كتاب اسلوب بررسی آن و دوری جستن از روش عينی و بی‌طرفانه‌ی علمی است‌. آقای مصطفوی در اين‌جا به بلند‌گوی جمهوری اسلامی تبديل می‌شود و بدون قيد و شرط بر سياست‌های جمهوری اسلامی صحه می‌گذارد‌. او سركوب و آزار بهاييان و يهوديان را توسط دولت ايران تهمت "دستگاه‌های خبری تحت كنترل صيهونيسم جهاني" می‌داند و معتقد است كه دولت ايران فقط افرادی چون هژبر يزدانی و حبيب‌الله القانيان را تحت پيگرد قرار داده و مجازات كرده است‌.

قبل از اين‌كه به نتيجه‌گيری‌های سياسی در اين كتاب بپردازيم‌، با كمك شواهد و مدارك تاريخی نگاهی اجمالی به وضعيت يهوديان در ايران می‌اندازيم. (نقل قول‌های همراه با شماره صفحه از كتاب "‌ايرانيان يهودي" ست‌.)

يكی از قديمی‌ترين متونی كه به رابطه‌ی يهوديان و ايرانيان اشاره كرده‌، وصايای عهد قديم (Altes Testament) است‌. در اسفار "عزرا" ، "نحيما"، ‌"‌استر" و " دانيال" و تواريخ ايام شواهدی وجود دارد دال بر اين ارتباط : « و به كورش می‌گويم، من تورا چوپان خلقم می‌كنم. او هر چه را كه بگويم انجام خواهد داد. او فرمان خواهد داد كه اورشليم دوباره ساخته و معبد از نو بر پا شود» .

يهوديان در چهار مرحله‌ی تاريخی وارد ايران شدند‌. اولين گروه يهوديان بين سال‌های 749 تا 741 پيش از ميلاد در زمان شهرياری تيگلات پلاسر وارد قلمرو ايران شدند‌. پلاسر اورشليم را تسخير می‌كند و بالغ بر شصت‌هزار يهودی را به بخش‌های غربی ايران (كه در آن زمان سرزمين ماد خوانده می‌شد) و به بخش‌های جنوب غربي، دريای مازندران و دامنه‌های كوه‌های قفقاز تبعيد می‌كند‌.

دومين گروه بيست‌سال پس از فرمان‌روايی تيگلات پلاسر در زمان شلمانصر پنجم (728-722 پيش از ميلاد) پادشاه آشور وارد ايران می‌شوند‌. ‌شلمانصر يهوديان كشور يهود را به طور كامل از منطقه می‌راند‌، بابليان را در آنجا اساكن می‌دهد و تبعيديان را به خابور (موصل كنوني) در شمال عراق و شمال غربی ايران كنونی روانه می‌كند‌. ايران هنوز در اين زمان كشوری مستقل نبود و يكی از مناطق خراج گزار دولت مقتدر بابل محسوب می‌شد‌.

سومين گروه يهوديان در عهد سلطنت بحتنصر، شهريار بابل وارد ايران شد‌. در سال 597 پيش از ميلاد بحتنصر اورشليم (شهر سلامتي) را به تصرف در آورد و پس از قتل عام چند هزار يهودي، مابقی را به اسارت گرفت و به بابل فرستاد‌. اسرای يهودی در سال 539 پيش از ميلاد توسط كورش پادشاه ايران آزاد می‌گردند و به ايران آورده می‌شوند‌. در وصايای عهد قديم از كورش به عنوان منجی و مسيح نام برده شده است‌.

آخرين گروه يهوديان پيش از اسلام در سال 79 ميلادی وارد سرزمين پارسيان شدند‌. در آن هنگام تيتوس‌، امپراطور روم كشور يهود را فتح می‌كند و دست به قتل عام وحشيانه‌ای می‌زند‌. بنا به نوشته‌ی مورخان آن عهد‌، يك ميليون و صد هزار تن از مردم اورشليم توسط سپاهيان روم به قتل رسيدند‌. بيش از يك صد هزار نفر امكان فرار يافتتند كه بخش بزرگی از آن‌ها از طريق شوش و ايلام وارد ايران شدند و در مركز ايران شهر «جي» را بنا نهادند‌، كه بعدها يهوديه ناميده شد‌. بر ويرانه‌های يهوديه‌، اصفهان بنا گذاشته شد‌. به‌طوری كه بنا به اعتقاد مورخين‌، اجداد بسياری از اصفهانيان به يهوديان برمی‌گردد‌. « ‌بنا به كتاب استر (Ester) در زمان شهرياری خشاريار شاه (520 - 465 پيش از ميلاد) 128 شهر يهودی نشين در قلمرو فرمانروای ايران وجود داشت كه اگر بطور متوسط در هر شهری فقط پنجاه هزار تن يهودی ساكن می‌بود‌، از جمعيت 140 ميليون نفری ايران آن روز شش ميليون و چهارصد هزار نفر آن را يهوديان تشكيل می‌دادند‌، در حالی كه فقط جمعيت شهر "جي" را در زمان شاهپور دوم تا هفتاد هزار تن برآورد كرده‌اند» (ص 34- 35)‌.

تناسب جمعيتی فوق در مسير تاريخ دچار تغييرات عظيمی شد‌. در اواخر دوره‌ی ساسانيان به دليل كشمكش‌های سياسی و مذهبی فشار بر يهوديان ايران افزونی گرفت‌. حمله‌ی اعراب به ايران و تصرف آن توسط مسلمانان‌، از هم پاشيده‌گی حكومت ساسانيان (642 ميلادي) را در پی داشت‌. در خلال اين جنگ‌ها نه تنها جمعيت انبوهی از ايرانيان قربانی شدند‌، بل‌كه كشور به بخش‌های كوچكی تجزيه گرديد‌. به طوری‌كه «جمعيت 140 ميليونی ايران به 30 ميليون و جمعيت يهودی پانصد درصد كاهش می‌يابد» (ص 35)‌.

پس از تصرف ايران توسط اعراب و تثبيت اوضاع سياسی‌، وضعيت يهوديان ايران رو به ‌بهبودی گذاشت‌. خلفای اسلام رفتاری روادارانه نسبت به اديان صاحب كتاب و توحيدی از خود نشان می‌دادند‌. يهوديان از حقوق برابر اجتماعی برخوردار بودند و اجازه داشتند كه در تمام رشته‌های اقتصادی مشغول به كار شوند و آيين مذهبی خود را آزادانه به‌جا آورند‌. همين باعث گرديد كه به مرور زمان به جمعيت يهوديان ايران افزوده گردد‌. به‌طوری كه در عهد سلطان سنجر (1173- 1159 ميلادي) جمعيت يهودی ايران يك ميليون و دويست هزار نفر برآورد شده است‌.

حمله‌ی مغولان تحت رهبری هلاكو خان (1258-1256 ميلادي) به ايران جان چهار‌صد‌هزار تن از ايرانيان يهودی را مانند ميليون‌ها ايرانی ديگر گرفت‌. با تثبيت حكومت مغول‌ها در ايران و خوابيدن جوش و خروش‌های جنگ و روی آوردن خاندان مغول به اسلام‌، يهوديان توانستند مانند ديگر ايرانيان از رفاه و آسايش نسبی برخوردار گردند‌. اين دوران را « عصر طلايي» يهوديان در ايران نام نهاده‌اند‌.

دوران نسبتا بی دغدغه‌ی يهوديان در سال 1502 ميلادی با روی كار آمدن خاندان صفوی برای هميشه به پايان رسيد‌. از اين دوره به بعد فرهنگ يهود ستيزی (Antisemitismus) در رساله‌های مذهبی تئوريزه گرديد‌. و بها‌الدين عاملی معروف به شيخ بهايی در كتاب خود «جامع عباسي» يهود‌ستيزی را به اوج رسانيد‌. اين كتاب «خون‌بهای يك نفر آدم معمولی را 2400 درهم و يك تن يهودی را فقط 400 درهم معين می‌كند‌» (ص 61 )‌. « ‌در عهد شهرياری شاه سلطان حسين ... اگر كسی يك تن يهودی را به قتل می‌رساند‌، می‌بايست فقط يك پيمانه گندم به بازماندگان مقتول خون بها بدهد» (ص 61)‌.



بر بستر چنين انديشه‌ی واپس گرايانه‌ای قوانين زير مقرر می‌شود (ص 63-61)‌:

1- هيچ يهودی نبايد هنگام راه رفتن جلوتر از يك تن غير يهودی حركت كند‌.

2- هيچ يهودی حق تجارت و توليد كالا‌، به ويژه مواد خوراكی‌، در داخل ايران را ندارد‌.

3- يهوديان موظفند برای شناخته شدن كلاهی يازده تركه كه هر تركه آن به رنگی باشد‌، بر سر گذارند‌.

4- يهوديان ملزم هستند كه به هنگام سخن گفتن با غير يهودی سر خويش را پآيين بگيرند و روبروی كسی

نايستند‌.

5- گواهی هيچ يهودی در سرتاسر ايران دارای اعتبار و ارزش نيست‌.

6- يهوديان اجازه ندارند در روزهای بارانی از خانه خارج شوند‌. زيرا قطرات باران پس از اصابت بر لباس

يهوديان بر زمين چكيده‌، زمين را نجس خواهد ساخت‌.

7- بالای خانه‌ی يهودی بايد تكه پارچه مندرس و كهنه‌ای آويزان باشد تا فرق آن با خانه مسلمان معلوم

گردد.

8- يهوديان بايد در محله جداگانه‌ای بسر برند و حق خريد ملك هيچ مسلمانی را ندارند‌.

9- يهودی حق ورود به خانه هيچ مسلمانی را ندارد‌، زيرا نجس است‌.

10- عروسی يهوديان بايد پنهانی باشد‌.

11- يهودی حق سوار شدن بر الاغ سفيد را ندارد‌.



ليست كامل اين قوانين غير انسانی و شرم آور از حوصله‌ی اين مقاله خارج است‌.

ولی به اعتقاد آقای مصطفوی « تنفر وانزجار از يهوديان و رفتار ناپسندی كه در روزگار صفويان در محدود ساختن و آزار و اذيت كليميان - به نام قوانين اسلام و فقه شيعه - دامن زده می‌شد‌، اصلا ربطی به اسلام و فقه جعفری نداشت» (ص 60)‌، بل‌كه«‌بطور كلی می‌توان گفت‌، تعصبات دينی و تنگ نظری‌های مذهبی و در كنار آن‌، يهود‌آزاری و آنتی‌سيميتيزم سوغاتی است كه از ديار فرهنگ وارد ايران شده است‌» (ص 50)‌.

در اين‌جا آقای مصطفوی آگاهانه خود را از مقام يك مورخ به مقام يك مشاهده‌گر ساده‌انديش تنزل می‌دهد‌. يهود‌ستيزی خاندان صفوی را فقط "سوغات ديار فرنگ" -‌يعنی دنيای مسيحيت‌- خواندن‌، چيزی نيست مگر اعتقاد به "‌تئوری توطئه"‌، يعنی فراموش كردن زمينه‌های مادی و فرهنگی حوادث تاريخی و منوط ساختن آنها به توطئه‌ی مشتی افراد قدرت‌مند‌. همان‌طور كه در كتاب اشاره شده است‌، تا قبل از قدرت‌گيری خاندان صفوی‌، يهود‌ستيزی در ايران به پديده‌ای اجتماعی تبديل نشده بود‌. به عبارتی شرايط فكری‌-‌فرهنگی و همچنين مادی يهود‌ستيزی وجود نداشت‌. حقيقت اين است كه در آن عهد‌، امپراطوری عثمانی در حال قدرت‌گيری بود‌. كشور‌گشايی سلاطين عثمانی باعث گرديد كه نه تنها اروپای مسيحی‌، كه دولت‌های وقت ايران نيز اين خطر را حس كنند و جدی بگيرند‌. صفويان برای مقابله با دولت عثمانی كه پيرو طريقت تسنن بود‌، شيعه‌ی جعفری را به عنوان سلاح ايدئولوژيک خود برگزيدند و آن را به رايكال‌ترين و ارتجاعی‌ترين شكل تدوين كردند‌. به طوری كه اين شيعه‌گری كور و متعصب نه تنها يهوديان‌، كه اهل تسنن را نيز كافر شناخته و تعريف كرده بود‌. چنان‌كه شاه‌عباس به هنگام فتح گرجستان «‌هفتاد هزار گرجی را قتل عام كرد و يك صد و سی هزار دوشيزه گرجی را به اسارت گرفت و در اطراف و اكناف به فروش رسانيد‌» (ص 49)‌.

تحجر مذهبی و شيعه‌گری كور كه از زمان صفويه پايه‌گذاری شده بود‌، به ايدئولوژی مذهبی ايران تبديل گرديد‌. آبشخور اكثريت روحانيان شيعه‌ی ايران همان بود كه پايه‌اش در زمان صفويه ريخته شد‌. و طبعا صدای افرادی چون دكتر علی شريتعی كه قصد اصلاح و رفرم آن تعصبات كور را داشتند‌، در انبوهی از سياهی ارتجاع كور مذهبی محو و نابود می‌گرديد‌. يهود‌ستيزی كه بر بستر شيعه‌گری متعصب صفوی شكل گرفت‌، در دوران قاجار بار ديگر به آن‌چنان اوجی رسيد‌، كه «‌در تبريز هفتاد هزار تن از يهوديان وطن ما به تحريك روحانی‌‌نمايان اسلام ناشناس و بدست جهال متعصب قتل عام شدند و در شهر قم به بهانه خنده كودكی از يهوديان در روز عاشورا‌، تمام آنان كشته شدند و محله آنان نيز سوزانده شد‌» (ص 123)‌.

فجايع شرم‌آور يهود‌ستيزی و يهودكشی در دوران قاجار كه شيعه‌گری به اوج خود رسيده بود‌، آن چنان ابعاد وحشيانه و بی‌رحمانه‌ای به خود گرفت كه يهوديان جهان و در راس آن جنبش صيهونيسم كميته‌های مخصوصی برای نجات جان يهوديان ايرانی تشكيل دادند‌. جمعيت يهوديان در اواخر زمان قاجار به حدود 25 هزار نفر رسيد‌، كه عمدتا در روستاهای دور‌افتاده زندگی می‌كردند‌.

جان ويشارد در گزارش خود می‌نويسد‌: « ‌گمان می‌كنم در حدود 25 هزار يهودی در سراسر ايران بسر می‌برند‌، و هيچ كس به اندازه‌ی آنان مورد نفرت نيست‌... يهوديان در هر شهری از ايران‌، محلی مخصوص به خود دارند كه ناگزيرند در محدوده‌ا‌ی تعيين شده به زندگی خود ادامه دهند‌. آنان برای ادامه زندگی‌، ماليات ويژه‌ای می‌پردازند كه ميزان آن به دلخواه ماموران دولتی دريافت می‌شود‌، بطوری كه اغلب اين گونه ماموران‌، پس از مدتی مبالغ هنگفتی ثروت می‌اندوزند‌. چند سال پيش يك موج آزار و نفرت شديد نسبت به يهوديان در ايران بپا خاست كه در نتيجه آنان را ناگزير ساختند كه يك نوار قرمز روی آستين‌شان بدوزند تا شناخته شوند و ديگران اشتباها با آنها برخورد نكنند تا نجس نشوند‌» (جان ويشارد‌، بيست سال در ايران ، ترجمه علی پيرنيا‌، انتشارات نوين‌، صفحات 180 - 178)

با انقلاب مشروطيت و گشوده شدن مجلس شورای ملی و حضور نماينده‌گان اقليت‌های مذهبی در مجلس‌، فشار به يهوديان و ديگراقليت‌های ايرانی تخفيف يافت‌. « از اين تاريخ به بعد است كه يهوديان ايران نسبت به زمانهای سابق‌، اندكی توانستند نفس بكشند و پس از چهارصد سال يعنی از سال 907 هجری قمری كه سال به تخت نشانده شدن اسماعيل صفوی است‌، تا سال 1324 هجری قمری كه سال امضای مشروطيت می‌باشد‌، هزاران گونه زجر و مشقت و ادبار را پشت سرنهند‌» (ص 132)‌.

با تمام اين اوصاف آقای مصطفوی به دليل حمايت بی‌چون و چرای‌اش از حكومت جمهوری اسلامی معتقد است كه « ‌دوره 57 ساله حكومت پهلويان» بر خلاف اعتقاد عموم مورخين از «‌بدترين دوران فرهنگی آن قوم (يهود) بشمار می‌آيد‌» (ص 133)‌. چرا كه « ‌دست صيهونيست‌ها در ايران باز گرديد» و برای يهوديان «مدارس جداگانه» وجود داشت و جوانان يهودی دارای «‌كلوپ‌های تفريحی ناسالم» بودند‌. آيا آقای مصطفوی نمی‌دانند كه پس از به قدرت رسيدن متعصبين مذهبی در ايران‌، با يهوديان يا به قول ايشان‌ ايرانيان يهودی به عنوان ستون پنجم صيهونيسم و دولت اسراييل رفتار می‌شود؟ آيا ايشان نمی‌دانند كه پس از انقلاب اسلامی بسياری از يهوديان ايران فقط به جرم يهودی بودن دست‌گير شده و مورد بازجويی قرار گرفته‌اند‌؟ آيا ايشان از خودشان نمی‌پرسند كه چرا از هشتاد هزار يهودی‌ای كه قبل از انقلاب در ايران زنده‌گی می‌كردند‌، فقط 15 هزار نفر باقی مانده‌اند‌؟ البته ايشان آگاهانه به اين آمار اشاره‌ای نمی‌كنند‌.

فصل آخر كتاب كه به مبارزه عليه صهيونيسم و دولت اسراييل اختصاص داده شده و متن سخنرانی آقای يشايايی می‌باشد‌، مملو از تحريفات تاريخی‌ست‌. آقای يشايايی می‌گويد‌، «‌يهوديان ايرانی در مقابل اين تحريكات (منظور تحريكات صيهونيست‌ها برای مهاجرت به اسراييل است) مقابله كردند و با آنكه تعداد اندكی از آنها فريب تبليغات صهيونيست‌ها راخوردند‌، جامعه‌ی يهودی ايران بر جای ماند‌. دلايل تاريخی اين موضوع ريشه در سنت‌های فرهنگ اسلامی ايرانی و مخصوصا فرهنگ شيعه و اعتقادات يهوديان مشرق زمين دارد‌» (ص 161)‌. طبق اسناد تاريخی هزاران يهودی در دوران حكومت شيعه‌گران (از زمان صفوی تا انقلاب مشروطيت) قربانی تعصبات مذهبی شدند و بازمانده‌گان آنان در اسفناك‌ترين و فلاكت‌بارترين شرايط زنده‌گی می‌كردند‌. آخرين قدرت‌گيری شيعه‌گران در سال 1978 بود كه بيش از 70 در صد يهوديان مجبور به ترك ايران شدند‌. حال آقايان يشايايی و مصطفوی از "فرهنگ شيعه" به عنوان چتر حمايت يهوديان و دين روادار نام می‌برند‌!



قبل از اين‌كه به نظرات آقای يشايايی در خصوص "ماهيت صهيونيسم" بپردازيم‌، لازم است كه نگاهی به شكل‌گيری جنبش صهيونيسم سياسی و تشكيل دولت اسراييل بيندازيم‌.

تاريخ جنبش صهيونيسم سياسی و تشكيل دولت اسراييل را نمی‌توان از تاريخ يهوديان در جهان و بخصوص در اروپا‌، جدا كرد. پس از نابودی دولت مستقل يهود در سال 70 ميلادی توسط روميان‌، زنده‌گی در غربت برای يهوديان آغاز گرديد‌. همان‌طور كه گفته شد‌، تيتوس‌، امپراطور روم پس از فتح كشور يهود‌، يك ميليون و صد هزار تن يهودی را به قتل می‌رساند و مابقی كه حدود صد هزار نفر بودند در سراسر جهان پراكنده می‌شوند‌، كه بخش بزرگی از آنها در سال 79 ميلادی از طريق شوش و ايلام وارد ايران می‌شوند‌. منطقه‌ای كه دولت يهود در آن مستقر بود در سال 135 ميلادی فلسطين ناميد‌ه شد‌. در همين زمان جماعت‌های كوچك يهودی در اورشليم‌، هبرون و سافد و تبرياس وجود داشتند‌.

آن‌چه كه يهوديان پراكنده در جهان را به يك‌ديگر وصل می‌كرد‌، نگرش مسيحايی و اشتياق بازگشت به سرزمين يهود(صهيون) و بازسازی دولت يهود بود‌. عشق به صهيون و آرزوی بازگشت به آن خالی از هرگونه مفهوم سياسی بود و به عبارتی فقط مضمون مذهبی‌-‌عرفانی داشت‌. اين آرزو هر ساله در جشن «پساخ»

(Pessach) با اين جمله بيان می‌گرديد‌: « سال ديگر در اورشليم» ‌. در تورات‌، صهيون مظهر و سمبل كشور يهود می‌باشد‌. يعنی هر يهودی آرزوی بازگشت به صهيون را در دل داشت‌. اين گرايش عمومی را صهيونيسم مذهبی نام نهادند‌. به عبارتی قدمت صهيونيسم مذهبی به قدمت تاريخ پراكنده شدن يهوديان در سراسر جهان می‌باشد‌. قبل از اين‌كه به شكل‌گيری صهيونيسم سياسی بپردازيم، اشاره‌ای به وضعيت يهوديان اروپا خواهيم داشت‌.

در پايان عهد عتيق يهوديان عمدتا در اطراف دريای مديترانه‌، بالكان‌، ايتاليا و شبه جزيره ايبريا و گالين زندگی می‌كردند‌. نقطه‌ی تمركز آن‌ها هنوز خاور نزديك بود‌. يهوديان در شبه جزيره‌ی عربستان و يمن از جمعيت عظيمی برخوردار بودند و فرهنگ خود را در آن‌جا تثبيت كرده بودند‌. آن‌ها از طريق ايران به قسمت‌های جنوبی روسيه و از آنجا به چين رفتند‌. قبل از اين‌كه امپراطوری روم به مسيحيت روی آورد‌، يهوديان در سراسر جهان پراكنده شده بودند‌. با روی‌آوردن امپراطوری روم به مسيحيت‌، وضعيت يهوديان نه تنها بهترنشد‌، بل‌كه به تدريج رو به وخامت گذاشت‌. در امپراطوری روم يهوديت به رسميت شناخته ميشد و يهوديان دارای حقوق مدني، هر چند محدود، بودند‌. در سال 438 قانون نامه‌ی تئودور سيانوس و در سال 553 « قانون مربوط به يهوديان» از طرف امپراطور مسيحی يوستينيان اول (Justinian) بيرون داده شد‌، كه برای يهوديان محدوديت‌های زيادی گذاشته بود‌: 1- آن‌ها اجازه‌ی ساختن كنيسه‌های جديد نداشتند‌، 2- اجازه‌ی داشتن برده مسيحی نداشتد‌، 3- اجازه‌ی داشتن مرئوس‌های مسيحی نداشتند‌، 4- اجازه‌ی تبليغ مذهبی نداشتند‌، 5- امكان گرويدن آتی خود را به مسيحيت می‌بايستی اعلام می‌كردند و‌...

با اين حال رفتار حكام كليسايی و غير كليسايی با يهوديان متفاوت بود‌. چرا كه فعاليت‌های يهوديان در امور اقتصادی‌، به‌خصوص بازرگانی دريايی‌، موجب می‌شد كه حكام وقت با آن‌ها مدارا كنند‌. يهود‌ستيزی تا قبل از آغاز جنگ‌های صليبی به يك آفت اجتماعی تبديل نشده بود‌.

در سال 1095 ميلادی پاپ اوربان دوم جنگ‌های صليبی را برای آزاد سازی مقبره‌ی مقدس از دست مشركان اعلام كرد‌. پيشوا و فرمانده‌ی اين جنگ‌، گوتفريد فون بويون يكی از اشراف نيدرلوترنيگن (بلژيك كنوني) بود‌. فون بويون تصميم گرفت ابتدا حساب مسيحيان را با يهوديان موجود در اروپا‌، كه او آن‌ها را ضد مسيح می‌خواند‌، تسويه نمايد‌. بويون‌، فرمانده‌ی سپاهيان مقدس‌، در راه خود به سمت فلسطين، سرزمين مقدس، هزاران يهودی را قتل عام كرد‌. شعار سپاهيان يهودی اين بود‌: « ‌يا مسيحی شويد يا كشته!» در سال 1096 سپاهيان مقدس در شهرهای ماينتس و كلن هزاران يهودی را از دم تيغ گذراندند‌. يهوديان در طول جنگ‌های صليبی يا به قتل می‌رسيدند يا اجبارا به مسيحيت روی می‌آوردند‌. پاپ اينوسنن (Innoznz) سوم در 15 ژولای 1205 در نامه‌ای سرگشاده به اسقف‌ها، يهوديان را مسئول قتل عيسا مسيح و برده‌گان هميشه‌گی مسيحيان اعلام كرد. در سال 1235 در آلمان در شهر فولدا‌، اعلام شد كه يهوديان از خون بچه‌های مسيحی برای ساختن دارو استفاده می‌كنند‌. از آن پس هزاران يهودی به جرم واهی كشتن بچه‌های مسيحی به قتل رسيدند‌. يهودی كشی در كشورهايی مثل اسپانيا‌، فرانسه و پرتقال به اوج خود رسيد‌. در يك كلام می‌توان گفت كه پس از آغاز جنگ‌های صليبی يهود‌ستيزی از طرف كليسای كاتوليك به لحاظ مذهبی تئوريزه گرديد و هر روز از طرف دست‌گاه تفتيش عقايد كليساها چندين يهودی به جرم كشتن بچه‌های مسيحی يا جادوگری سوزانده می‌شدند‌. حتا مارتين لوتر‌، پايه‌گذار پروتستانيسم نيز يهود‌ستيزی كليسای كاتوليك را به عاريه گرفت و اعلام كرد‌: « ‌می‌خواهم اين پند ارزش‌مند را به شما بدهم كه كنيسه‌ها و مدارس آن‌ها را به آتش بكشيد و آن‌چه را كه آتش نمی‌گيرد در خاك مدفون سازيد كه هيچ اثری از آنها باقی نماند» ‌.

هنگامی كه در سال 1334 ميلادی آفت طاعون از قسطنطنيه به اروپا رسيد‌، كليساها يهوديان را مسئول « مرگ سياه» قلمداد كردند و شايع كردند كه يهوديان به قصد نابودی امت مسيح چاه‌های آب را با سم آلوده كرده‌اند‌. متعاقب آن يهودی‌كشی‌های بی‌رحمانه‌ای در سراسر اروپا‌، به‌خصوص در فرانسه‌، آلمان و اسپانيا آغاز گرديد‌. اين يكی از سياه‌ترين برهه‌های تاريخ يهود در اروپاست‌. پس از اين كشتار‌، از هر پنج يهودی در اروپا فتقط يك نفرجان سالم به‌در برد‌. در ارفورت 3000 تن و در ايالت باواريا 12000 يهودی قربانی شدند‌. در ربی يونا و ورمس‌، يهوديان در كنيسه گرد آمدند و دست به خودكشی دسته جمعی زدند و هزاران يهودی از اروپای باختری به لهستان و تركيه پناهنده شدند‌.

يهود‌ستيزی تا قرن نوزدهم در اشكال متفاوتي، گاه خشن و بی‌رحمانه و گاه به طور ملايم‌! ‌، در اروپا رايج بود‌. سرانجام در اوايل قرن نوزدهم « ‌مسئله‌ی يهود» به عنوان يك ‌مسئله‌ی تئوريک مطرح گرديد‌. در سال 1815 در كنگره‌ی وين حقوق يهوديان در كشورهای اروپايی مورد بحث قرار گرفت‌. همين كنگره موجی عظيم از مخالفين مذهبی و غير مذهبی را در پی داشت‌. در همان سال 1815 فريدريش روهز كتابی تحت عنوان «


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در سه شنبه 10 خرداد 1390برچسب:,ساعت 15:39 توسط سرباز منتظر | |


Power By: LoxBlog.Com

cache01last1395123618